سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روز داد بر ستمگر سخت‏تر است از روز ستم بر ستم بر ، . [نهج البلاغه]
روزهای پیشِ رو...

های

دارم خیر سرم روی مطلب پایان نامه ام کار میکنم .. دو تا کتاب دارم که میخوانم و سعی میکنم مطالب مرتبط را در جایی بنویسم تا در فصول مرتبط جایشان دهم .

اصول نوشتاری پایان نامه رو به طور کلی از یاد بردم و یک خنگ هستم که گیر کردم تو گل. و استرس دارم که روزهام دارن تموم میشن و وقتی ندارم و من فقط روزهای فرد میتونم کار کنم و این فاجعه است.

اصن نمیدونم این کتابای لعنتی و چجوری استفاده کنم نمیدونم چجوری پارافریز کنم یا از خودم چی بنویسم

خدایا کمک کن تروخدا


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سارا 93/10/21:: 2:37 عصر     |     () نظر

به نام خدا

سلام

 

بالاخره بعد از 9 ماه دوندگی و ثبت نام و پیگیری های مداوم برای وام ازدواج، کهکشان دست به دست هم دادند تا ما هم به مراد خود برسیم...

و ...

و من جقددددددددر خوش شانسم!

مریم که اصن نمیخواست وام بگیره، 1 هفته ای بدون هیچ سند و کاغذبازی مسخره ای وامشو گرفت

حجی هم همینطور

ولی من...

بعد از 9 ماااااااااااااه... تازه رسیدم به رفت و آمدهای من و حجی و ضامنِ بنده خدا

هی میرفتیم و هی اذیت میکردن و برمیگشتیم ، و واقعا اذیت میکردهااااااااا

آخرش که بعد از 2 هفته سیریش شدن به معنای واقعی و گیر دادن به کارمند بانک که من وام میخواهم ! و این ها همه مدارک من هستند که کامل اند! ، توانستیم تشکیل پرونده بدهیم.

در آخر او گفت باید حساب باز کنید ..

ما هم باکی نداشتیم . خب به روح که اعتقاد نداشتند... اما ... روحشان که چقدر ....... بودند :\

مرا فرستادند پلیس +10 تا اطلاعات کارت ملی ام را ثبت کنم!!! و فقط خودشان میدانند که چطور ممکن است تو کارت ملی را از ثبت احوال گرفته باشی اما در ثبت احوال ثبت نشده باشد و بعد از عمری به تو بگویند کارت ملی ات را ثبت کن. و من بگویم من تا به حال هزار جا ازین کارت استفاده کردم هیچکس نگفته بود ثبت نشده....

جواب او را به روحش حواله میدهیم، بیخیال...

خلاصه پلیس که گفت به ما ربط ندارد برو پیشخوان ...

رفتیم پیشخوان...گفتند به ما ربط ندارد (چرا آسانسور را برای ساختمان های اداری اجباری نمیکنند؟) کمی بالاتر ثبت احوال مرکزی است برو آنجا

و من رهسپار ثبت احوال شدم

و به روحشان قسم که حوّل حالنا شدم تا برسم! بس که دووووووووووووور بود!

در آخر ثبت گفت چه کسی به تو گفته اطلاعاتت ثبت نشده؟؟؟؟؟!!!!!!!!!برو بگو سالهاست ثبت شده است و ما با پرینت کارت ملیمان برگشتیم(!!!!!!!) و آن مرد بانکی (که خ. ر است) قبول کرد!:|

و اینگونه به روحش هنوز که هنوز است ادعیه مبارکه میفرستم!

روز دیگری که برای افتتاح حساب رفتم، باز هم مثل همیشه بانک خالی بود...

برگه ها را یکی یکی پر کردم و فرایند افتتاح حساب در بانک خالی 3 الی 4 ساعت به طول انجامید و من مدارم خود خوری مینودم و این بار به روح شانس زیبای زندگی ام صلوات فرستادم که مرا اینگونه علاف نموده است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سارا 93/10/21:: 2:33 عصر     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >