سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ در صفت مؤمن فرمود : ] شادمانى مؤمن در رخسار اوست و اندوه وى در دلش . سینه او هرچه فراختر است و نفس وى هرچه خوارتر . برترى جستن را خوش نمى‏دارد ، و شنواندن نیکى خود را به دیگران دشمن مى‏شمارد . اندوهش دراز است ، همتش فراز . خاموشى‏اش بسیار است ، اوقاتش گرفتار ، سپاسگزار است ، شکیبایى پیشه است ، فرو رفته در اندیشه است ، نیاز خود به کس نگوید ، خوى آرام دارد ، راه نرمى پوید . نفس او سخت‏تر از سنگ خارا در راه دیندارى و او خوارتر از بنده در فروتنى و بى آزارى . [نهج البلاغه]
روزهای پیشِ رو...

:))

های!!

ببینم من تغییر کزدم پس از مزدوج شدن آیا؟

چ تغییری؟

چرا همه در تلاشن ی تغییری و به آدم نسبت بدن؟:))

مهناز اینا میگفتن "صدات دراومده" قبول ندارم اما به هرحال نظرشون بید...

بگید ببینم از نظر یو چ تغییری کردم

بنظرم اصلا تغییر نکردم...

 

 

امروز پس از آنکه با دکتر عظیمی پس از اوووووووووووووووووووووووووووه وقت ایمیلی صحبت کردم و نه گذاشته نه برداشته همون اول پرسید دفاع چخبر، در اقدامی دیگر در راهروی رستوران خود را غافلگیر نموده و نفیسه (همون که برا ازمون وکلا میخونه) رو دیده و با او نیز سلام علیک کرده و او نیز جویای حال پایان نامه بنده شد...

چقد بچه دوس داشت!!!!! نامبرده در اردیبهشت ازدواج نموده بود ... و بنده معتقدم آدم ها عوض نمی شوند... او هم چنان شل بود ...خخخخ به من چه دقیقا شل است! با تمام افتخاراتی که دارد.

چقد تپل تر شده بود!!!!!! خیلی ! میگم چاق شدی، میگه خب ازدواج کردم دیگه طبیعیه!!! برم به مریم هشدار بدم که چقدددددر چاق خواهد شد بعد از ازدواج! آخی! بنده خدا چ رژیم سختی گرفته بود...

 

نفیسه گفت چقد آروم شدی..این رو هم خیییییییییییلی قبول ندارم، در ضمن با ایده مهناز اینا همخونی نداره. چون در برخود با نفیسه در پی تلاش برای زیرابی رفتن از دست سوال "پایان نامه ت چی شد؟" یکم جدی تر بودم.

 

 

نفیسه از کار نیز پرسید... و چقدر بد که هنوز نمیتونم راحت خالی ببندم و بگم کجا کار نمیکنم! و بعد هم میخواس شماره سرکارم رو ازم بگیره!:)) مترحم میخواس! که من هم گفتم جتما هروقت اس زدی بهت ی مترجم خوب معرفی میکنم .. شکی نیست که گویا ترجمه اش زبانزد خاص و عام است!p;

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سارا 93/11/25:: 1:53 عصر     |     () نظر

های

 

جالب اینجاس که خیلی از اوقات شماره میذارم برا پست هام ولی بعد تو شماره بعدی یادم نمیاد باید چ شماره ای بذارم و قبلی چند بوده خخخ

 

گویااااااااااااا؟

من خیلی کندم! ببین درسته من تو همین دو سه فهته تازه یاد گرفتم اصن چگونه میتوان نوشت... ینی اینکه دزدی نکرد و نوشت. قبلا هم باصطلاح دزدی نمیکردم اما الان میبینم اون موقع واقعا دزدی بوده همه تحقیقام نه که بخوام اینکارو بکنم اما ناخواسته اینطور بود چون بلد نبودم نوشتن و.

ولیییییییییییییییییییی

الان خب خیلی کندم... تا الان دو تا کتاب و تموم کردم و البته خب هردوش مطالب زیادی داشت که به دردم بخوره...ولی خب کلاااا خیلی هم کم نوشتم فککنم نزدیک 10 صفحه شاید کمتر...میدونی موندم الان همینجوری پیش برم یا بزنم تو کار سمبل کردن ...اینجوری خوب درک میکنم مطالب و ولی اونجوری خب نه

به نظرت چه کنم ؟

نمیدونم شایدم سمبل کردن و بذارم اخرسر که خداااااااااای نکرده وقت کم آوردم و مطالبم کم بود

اصن هربخشت چند سفحه شد..درسته کارها با هم فرق دارن اما خب کلا بدونم تو چ جول و حوشی بید


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سارا 93/11/20:: 2:52 عصر     |     () نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >