های
امروز رفتم بعد گفار سرکار
انقددددددددددد کار برام گذاشتن که رسما نمیتونم نفس هم بکشم.. ازطرفی این مدت که کم پیدا شدم هروقت که میرم انگار حرفای بیشتری هس بین من و میم و اف که انگار میخوایم همه رو تو ی تایم محدود بگیم به هم!;p
انقد امروز خسته ام که از وقتی اومدم اینجا هیچ کاری نکردم
اخه امروز 9.20 رفتم پیش گفار.... نشد زود برم . دیر که میرم هم خودش دیگه سرش شلوغه و مث اول صب وقت نمیذاره هم انقد ترافیکه از همه چی میمونم
گفار داشت یکاری انجام میداد که بیاد کارامو ببینه منم همه چی و رو میز گذاشته بودم وسوالام دستم که ی دختره ی دکترای بوق اومد تو و از همون اول شرو کرد به حرف زدن و وقت استاد و گرفت و آخرشم گف استاد الان با ما کلاس دارینا :| ینی مونده تو گلوم ببینمش بهش بگم بووووق خب حرفاتو میذاشتی بعد کلاستون! نه الان که من 2 ساعت تو راه بودم تا برسم بعدم از کارم زدم و همه امید و مشق شب ی هفته م و قراره بگیرم و برم پی کارم!:|
استاد خیلی نرسید بهم ...خیلی هول هولی...
بهم گف برا فرهنگ خودت ی چارچوب معرفی کن..
من: (جاااااااااااااااااااااااان؟00)(عذر میخوام این کار در حد دکتراس نه فوق!!! من مگه میتونم برا یه همچین متغیر سختی چارچوب بدم!؟؟!!!!کلی طول کشید تا بفهمم اصن فرهنگ و زبان چ ربطی دارن و چی هستن)
خلاصه که دختره ی بوق حالم و گرف شدید...
استاد آخرش گف سوال داشتی زنگ بزن...ولی من همچین موردی و نمیتونم تلفنی بگم...حضوری هم که آقای مدیر جدید امروز تهدید کرد که یکم برم سر کار و کارهای تلنبار شده ی نازنین رو سامان بدم.
صبح تو ترافیک. تا 9.40 دانشگاه. 10 تا اذان مغرب سر کار بودم...الان اینجا و از 10شب به بعد خونه: شام ته چین درس کنم..جاروبرقی+نظافت و گردگیری+ سرم از پریروز به طرز وحشتناکی داره میترکه(به خاطر بدقولی و بی مسئولیتی ی ادم که قرار بود 2 هفته و خورده قبل کار اس پی اس اس و تحویلم بده )
> این زندگی یه بانوی مسلمون نیست...این زندگی یه خانوم خونه نیست...این زندگی یه همسر خوب نیست... همه ی این توان برای بدو بدو کردن ها تاثیرات خودش رو هرچند الان نذاره در طولانی مدت خواهد گذاشت...
و اون کسی برنده ست که بدونه یه خانوم چطور باید زندگی کنه تا هم شأن و منزلت خودش رو حفظ کنه و هم عقب تر از جامعه و زمان خودش نباشه
> بچه ها اگر در ماهیت کلی وبلاگ نه بلاگ های خودمون ...نکته ای هست که بتونید بگید "وبلاگ این خصوصیت رو داره، پس من وبلاگ میزنم یا یه روزی باوجود همه این تکنولوژِ های جدید به وب برمی گردم" بهم بگید...
کلمات کلیدی:
های
این سوالی که میکنم و هرچند دیر اما جواب بدین...
آیا وبلاگ را دوست دارید؟ به جز نوستالژیک بودن
ویژگی ای داره که شما رو با وجود این همه وسایل ارتباطی بکشونه سمت خودش؟
کلا وبلاگ چی داشت که وبلاگ زدین؟
--------------------------------------------------
خدایا همه ی بدقول های عالم رو خوش قول کن
خدایا یکم مسئولیت پذیرمون کن
کارم 3 هفته س لنگ ی آدمِ ... گیره
خدایا فردا بتونم مفید کار کنم جبران شه
پ.ن: جبران نشه یکشنبه نمیتونم بیام :))))
کلمات کلیدی: