سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! ما را ازکسانی قرار ده که درختان شوق تو در باغ های سینه شان، شاخه ها گسترده و آراسته شده است و آتش محبّتت، دل هایشان را فراگرفته است ... و چشمانشان با نگریستن به تو روشن شده است . [امام سجّاد علیه السلام ـ در مناجات العارفین ـ]
روزهای پیشِ رو...

hi

in the name of God

 

دارم به هم میپیچم. در عین حال که میگه نهههه درستو بخون و فقط الان کارتو تموم کن ولی بسی واضح و مبرهن است که همچنان همه چی باید در جای خود و در تایم خود انجام گردد و اندک نامنظمی ای اختلال می باشد. و این بد است. وقتی فکر میکنم الان فاطمه کلی از کارهاشو شوشوی گرام انجام میده تا اون به درسش برسه خو ... خو منم دوس داشتم اونجوری بود شرایطم .. یا حداقل اون استاد عزیز فیلش یاد هندستون نمیکرد.

به هر حال...

من یک خنگم و در این موضوع شکی نیست.

چیزی از پانکچویشن یادم نمیاد. از نوشتار صحیح و آکادمیک و هر کوفت مربوط و نامربوطی هم چیزی یادم نیس. و این ینی فاجعه. این که زبان از ذهنم رفته مهم نیس. به درک!:| فقط این پروژه ی بوووووووق تموم شه بره که انگار افتاده دور گردنمو داره خفم میکنه.

 

گویا نمیشه پایان نامه منم بنویسی؟ مطالب و ... از من. ویرایش و ... از تو :)))

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سارا 93/10/23:: 3:29 عصر     |     () نظر