وبلاگ :
روزهاي پيشِ رو...
يادداشت :
واژه هاي نچسب
نظرات :
0
خصوصي ،
6
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ريحانه
ع جواب داد؟ گفت بفرستي برا خودش؟! يني مي خواد برگرده به زودي؟ با خودش ادامه بدي؟ يا چي؟
پاسخ
والا ديگه هيچي نگفته که بفهمم! ولي احتمالا ميخواد ي کارايي بکنه که اينجوري گفته ، شايدم ميخواد بدونه کارم چي بوده که بده به يگي ديگه که ادامه بدم
+
ريحانه
ع من جواب اين کامنت رو الآن ديدم!
واي آرهههههه! بيا اصن پايان نامه ت رو با خودم بگير :دي
برو با علوي هم حرف بزن شايد دوباره سمتش رو بهش برگردونن :دي
چه کاره بود توي يوني تهران؟ مديرگروه؟ رئيس دانشکده؟
اي خداااااااا از دست اين غفار! :|
پاسخ
غفار جواب داد، گف کارايي که تا الان کردي و برام بفرست و اين که ، فکر کردم بعد از ازدواج ديگه ادامه نميدي و اينا، ولي بعدش يني از چهارشنبه تا الان ديگه هنو نجوابيده./ نميدونم فککنم مدير گروه. ولي خيلي کرک و پرش ريخته بودهااا
+
ريحانه
رفتي پيش دکي عبدالله زاده؟
پاسخ
دکتر عبداله زاده رو هروقت رفتم نبود، مسئول دفترش گف کلا نيس، پيداش نميکني کلا! واعظي رو معرفي کرد که خانوم بود و از دوستان مرندي، چقدم اخلاقي شبيه بود...اونم يکم الافم کرد بعد گف سراسري نيستي نه؟ دانشگاهت گفتي قزوين بود؟؟؟ خب نه من تا اونجا نميام سخته برام . و اينگونه ردم کرد. البته قبلش سوالايي که ازم ميپرسيد درباره کارم و راهنمايي هايي که ميکرد يکم دلسردم کرد که بدون غفار کارمو ادامه بدم. خيلي حرفاي پرتي ميزد. دکتر خوبي بودا همون روز هم مدير گروه شد و گفت راستشو بخواي من هم مث دکتر مرندي سمت جديد گرفتم خيلي سرم شلوغ شده:| مسئول دفتره ميگف خوش قدمي پيش هر کي ميري يا ميره خارج يا سمت ميگيره :/ خلاصه سمت خواستي بگو باهات درباره پايان نامه م حرف بزنم!:))
+
ريحانه
احتمالاً اون نيروي جديد رو اين مدت امتحاني اوردن، تا اگر جا افتاد شما رو تعديل نيرو کنن! :پي
پاسخ
آره:)) نميدونم چرا دلک براش ميسوخت..همش ميخواستم بهش بگم اينجا نمون
+
ريحانه
امروز نيومدي کتابخونه؟ آخه آپ نکردي :دي پس تو مي ري کتابخونه چه کاااااار؟ خو آپ کن ديگه :پيييي
پاسخ
نه ازون چهارشنبه تا اکنون هنو کتابخونه نرفتم :|
+
ريحانه
واي بدغذا بودن خيلي بده، يني براي تو سخت مي شه.
درسته که کسي رو بيرون نميندازن، اما ترجيحاً برو يوني که همش تو فکرش نباشي و خيالت راحت بشه، استرست رفع بشه راحت به درس و زندگيت برسي.
چه طور شد که راضي شدن 3 ماه مرخصي بدن؟ يعني تحت چه عنواني؟
پاسخ
بعععله خيلي م سخت ميشه ...چون يکي دو مرود نيس که ماشالله/ميرم. اما ميترسم تنها برم نکنه چيزي بشه آخه هربار با بابا رفتم. الان که روم نميشه به بابا بگم. خو اوشونم سرکاره خو/ والا نميدونم . جالب اينجاس که کلي هم سرکوفت شنيدم که چرا تاحالا مرخصي نگرفتم!!!! گفتن: "چقد پارسال بهت گفتم برو ادامه بده...مرخصي بگير برو دفاع کن"!!! و اين در حاليه که پارسال کلي دعوا ميشدم اگه نيم ساعت از دوساعتي که اجازه ميداد در هفته برم بيرون دير تر اومدم. اول تابستون ف درخواست نيمه وقت شدن داد، چون يکي دو نفر نيمه وقت شده بودن. موافقت نشد. گف پس بدون حقوق برم مرخصي. بازم وافقت نشد. ولي اينبار هردومونو با هم موافقت کردن! ميگم که رفتارش هم جدي شده بود باهامون اين اواخر. نمدونم. ي نيروي زبان هفته آخر اومد...خوبه ديگه به من کار ندن.. فعلا که دوسدارم برنگردم...نمدونم چي پيش بياد حالا.